اولین بیماری
امروز 2 ماهم تمام شد و قرار بود واکسن بزنم ولی وقتی رفتم دکتر به من واکسن نزدن خیلی خوشحال شدم ولی مامانی نگران بود . آخه من سرما خوردم و همش بینیم کبپ میشه دکتر به مامانی گفت باید صبر کنه تا من خوب بشم الان فهمیدم مریضی یعنی چی؟ آخه خواهرم مریضه و دکتر گفت من از اون گرفتم و فقط میتونم استامینوفن بخورم آخه هنوز خیلی کوچولو هستم . وقتی شیر میخورم نفسم میگیره و همش فین فین میکنم مامانی هم همش میگه دورت بگردم و بمیرم برات که مریض شدی خلاصه این اولین تجربه من در مریضی بود و به قول مامانی امیدوارم که دیگه حالا حالاها مریض نشم البته همش تقصیر این روژان که من مریض شدم دستهای من را میخوره منهم همش دستهام را میخورمه خوب ویروسها میره تو دهنم بعدش من را بوس میکنه و موهام را میخوره و توی دهنم ماچ میکنه خلاصه به قول مامانی عجب گیری افتادم من
راستی کریسمس مبارک باشه