بارانباران، تا این لحظه: 12 سال و 6 ماه و 22 روز سن داره

مهيج ترين اتفاق

روز 17 از زندگی من

امروز 17 روز از زندگی من توی این دنیا میگذره ، دارم کم کم بزرگ میشوم برای اولین بار توی خواب بلند خندیدم که کلی مامان ناهید ذوق کرد. با اینکه دختر دوم خانواده هستم ولی به قول مامان ناهید انگار بعد از سالها نی نی دار شدیم . من خیلی دختر آرومی هستم . خوب می خوابم و خوب هم شیر میخورم . دکتر هم که رفتم کلی از من راضی بود و مامانی هم حسابی ذوق کرد. و برام اسفند دود میکنه . تنها مشکل من توی خانه خواهرمه که وقتی از مهد میاد حسابی تلافی نبودنش را میکنه و تا من میخوابم من را بیدار میکنه . به قول مامانی من فکر میکنم دنیا اینطوری که هر وقت خواهرم خانه است هر لحطه ممکنه یک زلزله 8 ریشتری بیاد . مامانی زیاد کاری به خواهرم نداره آخه فکر میکنه ...
24 آبان 1390

آخرین ویزیت دکتر و تاریخ زایمان باران خانم

          دیروز برای بار آخر رفتم دکتر ، از اینکه قرار بود برگه بیمارستان را بگیرم خیلی خوشحال بودم همه چیز این فرشته کوچولوم خوب بود . برای بار آخر سونو شدم و وزن نی نی 3کیلو 100 بود که دکتر بهم گفت تا به دنیا آمدنش بیشتر هم میشه ، این باران خانم از خواهرش وزنش بیشتره   قرار شد روز یکشنبه به تاریخ 8- 8-90 ساعت 11 باران خانم به دنیا بیاد . برام دعا کنید نی نی سالم و خوبی به دنیا بیارم . همه چیز این فرشته آماده است منهم موهامو رنگ کردم و کلی برای به دنیا آمدنش به خودم رسیدم دل تو دلم نیست یه جورایی زمان اصلاً نمی گذره دلم برای دیدنش بال بال می زنه . ...
28 مهر 1390

دارم ميرم مرخصي زايمان

امروز روز آخري است كه دارم ميآم اداره خيلي خوشحالم كه قراره بمونم خانه و مراقب فرشته كوچولوي تو شكمم باشم . تقريباً با همه خداحافظي كردم و همه التماس دعا داشتند . اميدوارم وقت زايمانم تك تك دوستهايي را كه از من درخواست دعا داشتند بخاطر بيارم .   دلم ميخواهد دختر قشنگم سالم و سلامت به دنيا بياد بخاطر همين تصميم گرفتم يك ماه زودتر از زمان زايمانم برم مرخصي از طرفي هم شنيدم قراره مرخصي زايمان از شش ماه به 8 تا يكسال تغيير كنه و همين مسئله به من انگيزه بيشتري ميده تا برم خانه هنوز خيلي كار دارم كه بايد انجام بدم دلم ميخواهد همه چيز وقتي كه فرشته كوچولوم به دنيا مياد آماده باشه البته دختر عزيزم روژان ه...
30 شهريور 1390

هفته 32 از زندگي جنيني

فرشته كوچولوي مامان،  الان دقيقاً هفته 32 از زندگي جنيني ات را داري سپري مي كني. يعني تقريباً اگر خدا بخواهد و سر موقع به دنيا بيايي 8 هفته ديگه تو بغل ماماني هستي . جات خيلي تنگ شده ، حركات دست و پاهات از روي لباسم كاملاً معلومه تقريباً تكانهات دردناك شده بعضي وقتها عضلات شكمم بخاطر جابجا شدن هاي مكرر ميگيره . هر وقت دستم را روي شكمم ميگذارم خيلي آروم تكون ميخوري و يك حس خيلي خوبي بهم دست ميده . هنوز از اينكه اسمت را بزارم باران مردد هستم . روژان خيلي اصرار داره كه باران باشه . همش ميگه يا باران يا رومينا . ولي من هنوز خيلي مطمئن نيستم . هر روز از خدا ميخواهم سر موقع به دنيا بيايي . هنوز خيلي كار دارم كه انجام ندادم . چند ر...
16 شهريور 1390

حس مادر/حس تولد/حس شکوفه دادن

   تا 2 ماهه دیگه مادر میشم !! مادر شدن براي بار دوم ؟ مادر شدن انگار یه تولد دوبارست ؛ تولدی اول برای خود مادر و بعد برای ورود کوچولوی نازنینم به این دنیا.  انگار با تولد نوزاد خود مادر هم دوباره متولد میشه ؛ دوباره پاک میشه و دوباره شکوفه میکنه و خدا دوباره بهش فرصت پاک زندگی کردن میده ؛ ولی ايندفعه همراهش یه نوزاد معصوم و پاک هم میفرسته که یادش باشه خدا برای چی دوباره بهش فرصت پاک زندگی کردن و شکوفه کردن داده . مادر شدن فرصتیه که خداوند به مادر میده تا مادر خالق و افریننده بشه ؛ چه حسیه خالق بودن ! چه حسیه اینکه خدایی که تنها خالقه بزرگ افرینشه حا...
5 شهريور 1390